کمبوجه

کمبوجه

کمبوجه

کمبوجه

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۸ ثبت شده است

شعر در مورد مهتاب

شعر در مورد مهتاب

در این مطلب از سایت جسارت سعی کرده ایم حدود 100 شعر از اشعار زیبا را در مورد مهتاب برای شما تهیه نماییم.برای دیدن این اشعار به ادامه مطلب مراجعه نمایید.

آئینه ها به دیدن تو خو گرفته اند

پروانه ها دوباره هیاهو گرفته اند

گلبرگ های تازه ی باغ نگاه من

از عطر هر تبسم تو بو گرفته اند

چشمان تو تجلی مهتاب عاشقی ست

موهای تو ، نسیم فرا رو گرفته اند

حرفی بزن که داغ مرا تازه تر کنی

چون شمع ها طلیعه ی سو سو گرفته اند

با هر نگاه نرگسی ات در بهار عشق

گلهای باغ بهانه ی ابرو گرفته اند

سجاده های سجده ی من را بهانه کن

حالا که خنده های تو شب بو گرفته اند

این صخره ها حرای اصیل ” پرستش ” اند

تا ببرهای حادثه آهو گرفته اند

شعر در مورد مهتاب

ماهِ روی تو که بر چهره ی مهتــاب نشست

عشق همراهِ غــزل بر دلِ بی تـــاب نشست

عشق چون زد به دلم، آینه و جام شکســت

مشق عشق تو همان لحظه به مضراب نشست

دلِ وامانــده ی من در گــذرِ آب نشســت

پرِ پــرواز شد و گوشه ی محراب نشست

سیل اشک از ره دل موج به طوفان می زد

رام شد رود صفت بر مژه چون خواب نشست

نغمه شد صوت غزل هم نفس باران شد

قطره قطره زد و بر سیطره ی قاب نشست

خاطرت باز در اطراف خیالم چرخــــید

و همین شد که مرا دیده بی خواب نشست

ماهِ من در طلبت باز ز سرچشمه ی دل

عشق جوشید ولی قافیه بر آب نشســـت

شعر با کلمه مهتاب

دیشب، با خیال روی تو،

شعری از مهتاب سرودم

شعری از ستاره باران هوای تو سرودم

از نگاهت، از صدایت،

از تو و چشم سیاهت،

شعری با صدای غمبارت سرودم

دیشب، با خیال روی تو،

از جاده بی انتهای شب، گذر کردم

اما از روی حسادت

از نگاه روشن مهتاب حذر کردم

بی تو بودن

و بی تو به مهتاب نگاه کردن

برای من کابوسی از رفتن دیرینه توست…

دیشب، با خیال یاد تو،

شب را به صبح سر کردم

این بار از روی خجالت

به مهتاب نظر نکردم

بی تو مرا،

مهتاب رنگی دگر است

دوبیتی در مورد مهتاب

وای از آن شعر، شعر کوچه !

وای از آن شب، شب مهتاب !

وای از شوق دیدار…

حتی در خواب

بی تو بودم…تک و تنها،

دور از همه غمها

با تو اما،

عشق آمد و من رفتم تو رویا…

از غم دوری تو شعر سرودم

شعر که نه!…

حرف دلم بود که دگر بار بریدم!

همه امید به آن لحظه

که آیی به سراغم…

شوق دیدار تو بود، دیدار نبود!

عطر صد خاطره بود، یار نبود…

یادم آید که شبی،

از این کوچه گذر کردی

شعر خواندی و نوشتی و سفر کردی…

یاد داری که به من گفتی حذر کن؟

حذر از عشق ندانم هرگـــــــــــــز …

شعر در مورد سگ ها

 نالند به مهتاب سگان وین سگ شبگرد

فریاد که فریاد زمهتاب دگر داشت

متن ادبی درباره مهتاب

برگرد…

تو نیستی…

نیستی که ببینی چگونه بی تو

لحظه هایم بی چراغ مانده

نیستی که ببینی

بی تو

چه عذابی است با مهتاب بودن و

به مهتاب نگاه کردن

تو نیستی اما

صدایت هست

صدایی که هنوز برایم

از کوچه و آن شب می گوید

آن شب مهتاب بی تو…

برگرد،

می خواهم برای لحظه ای

با چشمانت رویایی شوم

می خواهم بارانی شوم …

شعر درباره ى مهتاب

ویی که دهد زلفت گلزار کجا دارد؟

خونی که خورد لعلت عناب ندیده ست این

بالای تو گر بیند، مهتاب شود سایه

خود سایه بالایت مهتاب ندیده ست این

شعر نو درباره مهتاب

 بخاک راه که گردید قطره زن مهتاب

که چون گلاب فشاندم به پیرهن مهتاب

بصد بهار سر و برگ این تصرف نیست

جهان گرفت بیک برگ یاسمن مهتاب

شعر در مورد شب و مهتاب

دگر چه چاره جز آتش زدن بکسوت هوش

فتاده است بفکر کتان من مهتاب

در آن بساط که شمع طرب شود خاموش

ز پنبه سر مینا برون فگن مهتاب

شعر درباره ماه و مهتاب

 باین صفا نتوان جلوه صباحت داد

گذشته است ز خوبان سیمتن مهتاب

بهر طرف نگری عیش میخرامد و بس

ز بس که کرد بفکر سفر وطن مهتاب

شعری درباره شب مهتابی

ز چاه ظلمت این خاکدان رهائی نیست

مگر ز چیدن دامن کند رسن مهتاب

عبث ز وهم بساط دوام عیش مچین

که کرد تا سحر این جامه را کهن مهتاب

اشعار کوتاه در مورد مهتاب

بگلشنی که حیا شبنم بهار تو بود

گداخت آینه چندانکه شد چمن مهتاب

سراغ عیشی ازین انجمن نمی یابم

مگر چو شمع دمانم ز سوختن مهتاب

شعر کوتاه درباره مهتاب

شهید ناز تو در خاک بی تماشا نیست

ز موج خون چمنی دارد از کفن مهتاب

مباش بیخبر از فیض گریه ام (بیدل)

که شسته است جهان را باشک من مهتاب

اشعار زیبا در مورد مهتاب

 هوا چکیده نورست در شب مهتاب

ستاره خنده حورست در شب مهتاب

سپهر جام بلوری است پر می روشن

زمین قلمرو نورست در شب مهتاب

شعر زیبا درباره مهتاب

صراحی می گلرنگ، سرو سیمینی است

پیاله غبغب حورست در شب مهتاب

زمین ز خنده لبریز مه، نمکدانی است

زمانه بر سر شورست در شب مهتاب

شعر عاشقانه با کلمه مهتاب

رسان به دامن صحرای بیخودی خود را

که خانه دیده مورست در شب مهتاب

می شبانه کز او روز عقل شد تاریک

تمام نور حضورست در شب مهتاب

شعر در مورد مهتاب

ز خویش پاک برون آ که مغز خشک زمین

تر از شراب طهورست در شب مهتاب

به غیر باده روشن، نظر به هر چه کنی

غبار چشم شعورست در شب مهتاب

شعری در مورد مهتاب

براق راهروان است روشنایی راه

سفر ز خویش ضرورست در شب مهتاب

به هر طرف که نظر باز می کنم صائب

تجلیات ظهورست در شب مهتاب

شعری در مورد مهتاب

 بهشت بر مژه تصویر می کند مهتاب

پیاله را قدح شیر می کند مهتاب

پیاله نوش و میندیش از حرارت می

که در شراب، طباشیر می کند مهتاب

شعر در مورد شب مهتابی

نمی خرد به فروغی کتان توبه ما

درین معامله تقصیر می کند مهتاب

فروغ صحبت روشندلان غنیمت دان

پیاله گیر که شبگیر می کند مهتاب

شعر کوتاه در مورد مهتاب

صیقل روح و طباشیر جگر مهتاب است

جام شیری که برد دل ز شکر مهتاب است

شمع بالین من خسته تب گرم من است

شربت سرد من تشنه جگر مهتاب است

شعر زیبا در مورد مهتاب

شمع روشن گهران روشنی از هم گیرد

رونق افروز می پاک گهر مهتاب است

این چه رمزست که در خانه دربسته دل

از فروغ رخ او تا به سحر مهتاب است

شعر در مورد نور مهتاب

هر دلی مظهر انوار تجلی نشود

پیش مهر آن که کند سینه سپر مهتاب است

در دل ماست نهان یار و جهان روشن ازوست

ماه جای دگر و جای دگر مهتاب است

شعری در مورد شب مهتابی

چشمه مست من رنگ نمی گرداند

در سرای من اگر سیل، گر مهتاب است

دل صائب نخورد آب ز هر ماه جبین

زنگ آیینه ارباب نظر مهتاب است

شعر نو درباره مهتاب

رنگ چو مهتاب را حاجت مهتاب نیست

چهره زرین بس است شمع شب تار من

کوه غم روزگار بر سر دست من است

گر چه ز نازکدلی شیشه بود بار من

شعر درباره ماه و مهتاب

شب همه مهتاب و من کردم سربازیی

بس که سر شبروان، در شب مهتاب شد

هم به پناه رخت نقب زدم بر لبت

باک نکردم که صبح آفت نقاب شد

شعر زیبا درباره مهتاب

 عزیزا چند خسبی چشم کن باز

پس زانوی خود خلوت کن آغاز

مباش آخر ازآن مستی پریشان

که شب مهتاب بنماید بدیشان

اشعار زیبا در مورد مهتاب

چرا خفتی شب مهتاب آخر

چه خواهد آمدن زین خواب آخر

نیندیشی که چون عمرت سر آید

بسی مهتاب در گورت درآید

شعر کوتاه درباره مهتاب

ترا زیر کفن بگرفته خوابی

فرو آید به گورت ماهتابی

بر اندیشه کسی چون خواب یابد

که در گورش بسی مهتاب تابد

اشعار کوتاه در مورد مهتاب

بر اندیشه کسی چون خواب یابد

که در گورش بسی مهتاب تابد

شب مهتاب چون می آیدت خواب

که عاشق خواب کم یابد به مهتاب

شعری درباره شب مهتابی

در این اسرار تو اندیشه کن

نمود عشق خود را پیشه کن

مخسب اندر شب مهتاب آخر

چه خواهی دیدن از این خواب آخر

شعر در مورد شب و مهتاب

شب مهتاب خوابت چون پرد بین

شب مهتاب نور عشق حق بین

شب مهتاب چون می آمدت خواب

که عاشق خواب کی ماند ز مهتاب

شعر در مورد شب مهتاب

شب مهتاب چون می آمدت خواب

که عاشق خواب کی ماند ز مهتاب

شب مهتاب واصل شو ز اسرار

در آنساعت که باشد لیس فی الدار

شعر در باره شب مهتابی

شب مهتاب اگر معشوق بینی

دمی با او در آن خلوت نشینی

شب مهتاب اندر نور باشی

میان جزو و کل مشهور باشی

شعرهای زیبا در مورد مهتاب

شب مهتاب بنماید رخت یار

که در شب می نگنجد هیچ اغیار

شب مهتاب اگر واصل شوی تو

نباید زین سخن غافل شوی تو

شعر عاشقانه در مورد مهتاب

شب مهتاب ک آنشب بدر باشد

در آنشب عاشقان را قدر باشد

شب مهتاب حق بی شک بیابی

چه گویم کاین زمان در عین خوابی

شعر نو در مورد مهتاب

چرا خفتی شب مهتاب ای دوست

که تا با مغز گردانی همه پوست

نیندیشی که چون عمرت سرآید

بسی مهتاب در گورت درآید

ترا زیر کفن بگرفته خوابی

فرو افتد بگورت ماهتابی

شعر در مورد ماه و مهتاب

 گفتم ای دل چو رسد نوبت من زین خرمن

جهد کن تا قدری کیل مرا افزایی

گفت دیوانه مشو دیده ز مهتاب بدوز

وقت آن نیست که مهتاب به گز پیمایی

شعر عاشقانه در مورد مهتاب

ای آب حیات قطره از آب رخت

وی ماه فلک یک اثر از تاب رخت

گفتم که شب دراز خواهم مهتاب

آن شب شب زلف تست و مهتاب رخت

شعر در مورد ماه و مهتاب

بیت و غزل و شعر مرا آب ببرد

رختی که نداشتیم سیلاب ببرد

نیک و بد زهد و پارسائیرا

مهتاب بداد و باز مهتاب ببرد

شعر نو در مورد مهتاب

به گرما از سواد چشم من کن

سیه چتر خود، ای سلطان دلها

زهی مهتاب عالم سوز کافگند

رخت در عرصه ویران دلها

شعر در مورد مهتاب

باز بی حرز دولتش تیهو

شیر بی طوق طاعتش روباه

وانکه از چتر دولتش آموخت

عکس مهتاب شکل خرمن ماه

شعر با کلمه مهتاب

آنکه از رای روشنش بگزارد

نور خورشید وام سایه چاه

وانکه با چتر دولتش آموخت

عکس مهتاب شکل خرمن ماه

دوبیتی در مورد مهتاب

طبع مهتاب را دو خاصیت است

که ببندد بدان و بگشاید

به یکی جان چو جور بخراشد

به دگر دل چو عدل بزداید

متن ادبی درباره مهتاب

ماهتابیست این علی مهتاب

که اخس الخواص می زاید

سیب انصاف را ببندد رنگ

قصب عهد را بفرساید

شعر درباره ى مهتاب

 چرا بالم که در بالا نشستم

چو از خود نیست هیچم، زیردستم

فروغ من بسی بیرنگ و تابست

کجا مهتاب همچون آفتابست

شعر مهتاب از سهراب سپهری

آراست بساط آسمانی

از جلوه گری، خور جهانتاب

بگریخت ستاره یمانی

از باغ و چمن، پرید مهتاب

شعر مهتاب اخوان ثالث

ای غمزه جادویت افسونگر بیماران

وی طره هندویت سرحلقه طراران

رویت بشب افروزی مهتاب سحرخیزان

زلفت بدلاویزی دلبند جگر خواران

توصیف مهتاب

نه قفا خواری و نه بدگویی

شاعر و فاضل و بسامانی

نزد خورشید فضل گردونی

پیش مهتاب طبع کتانی

متن در مورد ماه

مرد معنی سخن ندارد دوست

زانکه بود دست مغزها را پوست

از مقلد مجوی راه صواب

نردبان پایه کی بود مهتاب

شعر با کلمه مهتاب

ساعتی با دلش چو رهبر شد

سایه بان زمانه جانور شد

خیمه عمر او هزار طناب

ماه خیمه ش برابر مهتاب

شعر عاشقانه با کلمه مهتاب

از جفا زشت گوی یکدگرند

وز حسد عیب جوی یکدگرند

اهل علت نه خویش یکدگرند

همچو مهتاب خیش یکدگرند

  • شمس فرجی

دیوان اشعار فاضل نظری

دوشنبه, ۴ شهریور ۱۳۹۸، ۰۸:۴۳ ق.ظ

دیوان اشعار فاضل نظری

اشعار فاضل نظری ، اشعار عاشقانه فاضل نظری ، اشعار جدید اشعار فاضل نظری

در این مطلب از سایت تفریحی جسارت گزیده ای از بهترین اشعار فاضل نظری را برای شما عزیزان تهیه کرده ایم.در ادامه توضیحاتی در مورد این شاعر گرانقدر و کتاب های ایشان برای شما آورده ایم. اگر علاقه مند به خواندن اشعار نزار قبانی هستید روی لینک کلیک کنید.

بیوگرافی فاضل نظری

این شاعر گرانقدر متولد سال 1358 در شهرستان خمین است. او استاد دانشگاه و مدیرعامل کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان است.تحصیلات ابتدایی خود را در خمین و خوانسار گذرانده است.در سال 1376 برای تحصیل در رشته مدیریت به تهران آمد و دارای دکترای رشته مدیریت تولید و عملیات در دانشگاه شهید بهشتی است.

کتاب های فاضل نظری

گریه‌های امپراتور

اقلیت

آن‌ها

ضد

کتاب

اکنون

اشعار زیبای فاضل نظری

هرچه آیینه به توصیف تو جان کند نشد 

آه، تصویر تو هرگز به تو مانند نشد

گفتم از قصه عشقت گرهى باز کنم

به پریشانى گیسوى تو سوگند، نشد

اشعار فاضل نظری

خاطرات تو و دنیای مرا سوزاندند 

تا فراموش شود یاد تو، هرچند نشد

من دهان باز نکردم که نرنجی از من

مثل زخمى که لبش باز به لبخند، نشد

اشعار فاضل نظری دانلود

دوستان عاقبت از چاه نجاتم دادند

بلکه چون برده مرا هم بفروشند، نشد

اشعار فاضل نظری پی دی اف

نسبت عشق به من نسبت جان است به تن

تو بگو من به تو محتاج ترم یا تو به من

زنده‌ام بی تو همین قدر که دارم نفسی

از جدایی نتوان گفت به جز آه سخن…

اشعار فاضل نظری کتاب اقلیت

بامت بلند باد

که دلتنگی ات مرا

از هرچه هست

غیر تو بیزار کرده است.

شعر فاضل نظری خداحافظی تلخ

چشمت  به چشم ما و دلت پیش دیگری‌ست

جای گلایه نیست! که این رسم دلبری‌ست

 هرکس گذشت از نظرت در دلت نشست

تنها گناه آینه‌ها زودباوری‌ست.

دانلود کتاب اشعار فاضل نظری

 هرکس گذشت از نظرت در دلت نشست

تنها گناه آینه‌ها زودباوری‌ست.

دانلود اشعار فاضل نظری برای موبایل

شراب تلخ بیاور که وقت شیدایی‌ست

که آنچه در سر من نیست بیم رسوایی‌ست

چه غم که خلق به حسن تو عیب می‌گیرند

همیشه زخم زبان خون‌بهای زیبایی‌ست

دانلود تمام اشعار فاضل نظری

اگر خیال تماشاست در سرت بشتاب

که آبشارم و افتادنم تماشایی‌ست

 شباهت تو و من هر چه بود ثابت کرد

که فصل مشترک عشق و عقل، تنهایی‌ست

فایل پی دی اف اشعار فاضل نظری

کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من

صدای پَر زدن مرغ‌های دریایی‌ست

اشعار فاضل نظری در کتاب ضد

سفر مگو که دل از خود سفر نخواهد کرد

اگر منم که دلم بی تو سر نخواهد کرد

 من و تو پنجره‌های قطار در سفریم

سفر مرا به تو نزدیکتر نخواهد کرد.

اشعار جدید فاضل نظری کتاب ضد

سکه‌ی این مهر از خورشید هم زرین‌تر است

خون ما از خون دیگر عاشقان رنگین‌تر است

رود راهی شد به دریا، کوه با اندوه گفت

می‌روی اما بدان دریا ز من پایین‌تر است

شعر فاضل نظری به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

ما چنان آیینه‌ها بودیم، رو در رو ولی

امشب این آیینه از آن آینه غمگین‌تر است

گر جوابم را نمی‌گویی، جوابم کن به قهر

گاه یک دشنام از صدها دعا شیرین‌تر است

شعر امام رضا فاضل نظری

سنگدل! من دوستت دارم، فراموشم نکن

بر مزارم این غبار از سنگ هم سنگین‌تر است.

شعر فاضل نظری خداحافظی تلخ

این چیست که چون دلهره افتاده به جانم

حال همه خوب است، من اما نگرانم

در فکر تو بستم چمدان را و همین فکر

مثل خوره افتاده به جانم که بمانم

شعر فاضل نظری عاشقانه

چیزی که میان تو و من نیست غریبی است

صد بار تو را دیده ام ای غم به گمانم؟

انگار که یک کوه سفر کرده از این دشت

اینقدر که خالی شده بعد از تو جهانم

شعر فاضل نظری جدید

از سایه ی سنگین تو من کمترم آیا؟

بگذار به دنبال تو خود را بکشانم

ای عشق، مرا بیشتر از پیش بمیران

آنقدر که تا دیدن او زنده بمانم

شعر فاضل نظری امام حسین

بگذار اگر این‌بار سر از خاک برآرم

بر شانه‌ی تنهایی خود سر بگذارم

از حاصل عمر به‌هدر رفته‌ام ای ‌دوست

ناراضی‌ام، امّا گله‌ای از تو ندارم

شعر فاضل نظری امام رضا

در سینه‌ام آویخته دستی قفسی را

تا حبس نفس‌های خودم را بشمارم

از غربت‌ام این‌قدر بگویم که پس‌از تو

حتی ننشسته‌ست غباری به مزارم

شعر فاضل نظری عشق

ای کشتی جان! حوصله کن می‌رسد آن‌روز

روزی که تو را نیز به دریا بسپارم

 نفرین گل سرخ بر این «شرم» که نگذاشت

یک‌بار به پیراهن تو بوسه بکارم

شعر فاضل نظری محرم

ای بغض فرو خفته مرا مرد نگه دار

تا دست خداحافظی‌اش را بفشارم.

شعر فاضل نظری زیبا

با من که به چشم تو گرفتارم و محتاج

حرفی بزن ای قلب مرا برده به تاراج

ای موی پریشان تو دریای خروشان

بگذار مرا غرق کند این شب مواج

شعر فاضل نظری به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

یک عمر دویدیم و به جایی نرسیدیم

یک آه کشیدیم و رسیدیم به معراج

 ای کشته ی سوزانده ی بر باد سپرده

جز عشق نیاموختی از قصه حلاج

شعر عاشقانه کوتاه فاضل نظری

یک بار دگر کاش به ساحل برسانی

صندوقچه ای را که رها گشته در امواج

شعر عاشقانه جدید فاضل نظری

ای که برداشتی از شانه‌ی موری باری

بهتر آن بود که دست از سر من برداری

 ظاهر آراسته‌ام در هوس وصل، ولی

من پریشان‌ترم از آنم که تو می‌پنداری

شعر عاشقانه غمگین فاضل نظری

هرچه می‌خواهمت از یاد برم ممکن نیست

من تو را دوست نمی‌دارم اگر بگذاری

 موجم و جرأت پیش آمدنم نیست، مگر

به دل سنگ تو از من نرسد آزاری

شعر عاشقانه زیبا فاضل نظری

بی‌سبب نیست که پنهان شده‌ای پشت غبار

تو هم ای آینه از دیدن من بیزاری؟!

شعر عاشقانه ی فاضل نظری

در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم

اصلن به تو افتاد مسیرم که بمیرم

یا چشم بپوش از من و از خویش برانم

یا تنگ در آغوش بگیرم که بمیرم.

شعر فاضل نظری جدید

یک قطره ی آبم که در اندیشه ی دریا

افتادم و باید بپذیرم که بمیرم

جدیدترین شعر فاضل نظری

این کوزه ترک خورد! چه جای نگرانی است

من ساخته از خاک کویرم که بمیرم

خاموش مکن آتش افروخته ام را

بگذار بمیرم که بمیرم که بمیرم.

شعر های جدید فاضل نظری

عقل بیهوده سر طرح معما دارد

بازی عشق مگر شاید و اما دارد

با نسیم سحری دشت پر از لاله شکفت

سر سربسته چرا اینهمه رسوا دارد

اشعار فاضل نظری درباره امام حسین

در خیال آمدی و آینه ی قلب شکست

آینه تازه از امروز تماشا دارد

بس که دلتنگم اگر گریه کنم می گویند

قطره ای قصد نشان دادن دریا دارد

شعر فاضل نظری در مورد عشق

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است

چه سر انجام خوشی گردش دنیا دارد

عشق رازیست که تنها به خدا باید گفت

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد.

شعر عشق از فاضل نظری

موج عشق تو اگر شعله به دل‌ها بکشد

رود را از جگر کوه به دریا بکشد

گیسوان تو شبیه ‌است به شب اما نه

شب که اینقدر نباید به درازا بکشد

شعر عشقی از فاضل نظری

خودشناسی قدم اول عاشق شدن است

وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد

عقل یکدل شده با عشق، فقط می‌ترسم

هم به حاشا بکشد هم به تماشا بکشد

شعر زیبااز فاضل نظری

زخمی کینه‌ی من این تو و این سینه‌ی من

من خودم خواسته‌ام کار به اینجا بکشد

یکی از ما دو نفر کشته به دست دگری‌است

وای اگر کار من و عشق به فردا بکشد

زیباتری شعر فاضل نظری

من خود دلم از مهر تو لرزید, وگرنه

تیرم به خطا می رود اما به هدر, نه!

دل خون شده وصلم و لب های تو سرخ است

سرخ است ولی سرخ تر از خون جگر, نه

شعر بسیار زیبای فاضل نظری

با هرکه توانسته کنار آمده دنیا

با اهل هنر؟ آری! با اهل نظر؟ نه!

بد خلقم و بد عهد زبانبازم و مغرور

پشت سر من حرف زیاد است مگر نه؟

اشعار فاضل نظری

یک بار به من قرعه عاشق شدن افتاد

یک بار دگر, بار دگر, بار دگر … نه

اشعار فاضل نظری دانلود

بعد از این بگذار قلب بی‌قراری بشکند

گل نمی‌روید، چه غم گر شاخساری بشکند

باید این آیینه را برق نگاهی می‌شکست

پیش از آن ساعت که از بار غباری بشکند

اشعار فاضل نظری پی دی اف

گر بخواهم گل بروید بعد از این از سینه‌ام

صبر باید کرد تا سنگ مزاری بشکند

شانه‌هایم تاب زلفت را ندارد، پس مخواه

تخته‌سنگی زیر پای آبشاری بشکند

اشعار فاضل نظری کتاب اقلیت

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست   

دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا               

دو برابر شدن غصه تنهایی نیست؟

اشعار فاضل نظری ، hauhv thjqg kzvd ، بهترین اشعار فاضل نظری ، اشعار جدید فاضل نظری

عکس بسیار زیبای فاضل نظری و رامبد جوان در برنامه خندوانه. برای دیدن عکس های فاضل نظری و عکس های جدید رامبد جوان روی لینک کلیک کنید.

شعر فاضل نظری خداحافظی تلخ

گل محمدی من مپرس حال مرا!

به غم دچار چنانم که غم دچار من است

دانلودکتاب اشعار فاضل نظری

از تو هم دل کندم و دیگر نپرسیدم ز خویش

چاره‌ی معشوق اگر عاشق از او دل کند چیست؟

دانلود اشعار فاضل نظری برای موبایل

چون سرو سرفرازم و نزد تو سر به زیر

قربان آن گلی که مرا خوار کرده است

دانلود تمام اشعار فاضل نظری

امکان رستگاری من گر نبوده است

بیهوده آزموده مرا بارها خدا.

فایل پی دی اف اشعار فاضل نظری

تاوان عشق را دل ما

هر چه بود داد

چشم انتظار باش

در این ماجرا تو هم…

اشعار فاضل نظری در کتاب ضد

شمع روشن شد و پروانه در آتش گل کرد

می توان سوخت اگر اَمر بفرماید عشق…

اشعار جدید فاضل نظری کتاب ضد

بعد‌ از این ‌در دل من، شوق رهایی هم نیست

این هم از عاقبت از قفس آزاد شدن

شعر فاضل نظری به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

چو قناری به قفس…؟

یا چو پرستو به سفر…؟

هیچیک! من چو کبوتر، نه رهایم نه اسیر…!

شعر فاضل نظری

‎اُطلِبُ العشق مِنَ المهدِ الی تا به ابد !

‎باید این جمله برایِ همه دستور شود

شعر فاضل نظری خداحافظی تلخ

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد

تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی می‌کند؟

هیچ کس هم صحبت تنهایی یک مرد نیست

خانه‌ی من با خیابانها چه فرقی می‌کند؟

شعر فاضل نظری عاشقانه

کفن برف کجا، !

پیرهن برگ کجا ؟!

خسته ام ، مثل درختی که از آذر ماهش …

شعر فاضل نظری جدید

زمین از آمدن برف تازه خشنود است

من از شلوغی بسیار رد پا بیزار…

شعر فاضل نظری امام حسین

هرچه می خواهمت از یاد برم ممکن نیست

من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری

شعر فاضل نظری امام رضا

برکه ای گفت به خود :”ماه به من خیره شده !”

ماه خندید که “من چشم به ‘خود’ دوخته ام !”

شعر فاضل نظری عشق

دعای زنده ماندن چیست وقتی عشق با ما نیست؟

خداوندا دعای دوستان را بی اثر گردان…

شعر فاضل نظری محرم

جز خودم هیچکسی در غم تنهایی من

مثل فواره سرِ گریه به دامان نگرفت

شعر فاضل نظری زیبا

سفر بهانه‌ ی دیدار و آشنایی ماست

از این به بعد سفر مقصد نهایی ماست

شعر فاضل نظری به خداحافظی تلخ تو سوگند نشد

عشق رازیست

که تنها به خدا باید گفت…

چه سخن ها که خدا

با من تنها دارد…!

شعر عاشقانه کوتاه فاضل نظری

تو را هوای به آغوش من رسیدن نیست

وگرنه فاصله ما هنوز یک قدم است

شعر عاشقانه جدید فاضل نظری

از مضحکه ی دشمن تا سرزنش دوست

تاوان تو را می دهم اما به چه قیمت؟!

شعر عاشقانه غمگین فاضل نظری

ای چشم تو بیمار،گرفتار،گرفتار

برخیز چه پیش آمده این بار علمدار

گیریم که دست و علم و مشک بیفتد

برخیز فدای سرت انگار نه انگار

شعر عاشقانه زیبا فاضل نظری

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری

گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست

شعر عاشقانه ی فاضل نظری

ترس جای عشق جولان داد و شک جای یقین

آبروداری کن ای زاهد، مسلمانی بس است!

شعر فاضل نظری جدید

مپرس حال مرا روزگارم یارم نیست

جهنمی شده ام هیچ کس کنارم نیست

نهال بودم و درحسرت بهار ولی

درخت می شوم و شوق برگ وبارم نیست

جدیدترین شعر فاضل نظری

شبی به لطف بیا برمزار من شاید

بروید آن گل سرخی که برمزارم نیست

شعر های جدید فاضل نظری

مرا ای ماهیِ عاشق

رها کن، فکر کن من هم

یکی از سنگ هایِ

کوچکِ افتاده در نهرم

اشعار فاضل نظری درباره امام حسین

آن با وفا کبوتر جلدی که پر کشید

اکنون به خانه آمده اما عوض شده است

شعر فاضل نظری در مورد عشق

شادم تصور میکنی وقتی ندانی…

لبخندهای شادی و غم فرق دارد

برعکس می‌گردم طواف خانه‌ات را…

دیوانه‌ها آدم به آدم فرق دارد…!

شعر عشق از فاضل نظری

تصور کن بهاری را که از دست تو خواهد رفت

خم گیسوی یاری را که از دست تو خواهد رفت

شعر عشقی از فاضل نظری

گفتم از قصه عشقت گرهى

باز کنم

به پریشانى گیسوى تو

سوگند نشد

خاطرات تو و دنیای

مرا سوزاندند

تا فراموش شود یاد تو

هرچند نشد

شعر زیبااز فاضل نظری

بیقرار توام و در دل تنگم گله هاست   

آه !بیتاب شدن عادت کم حوصله هاست

اشعار فاضل نظری

  • شمس فرجی